اشعار شب یازدهم محرم

الا سفر به سوی کربلا کنید امشب
همه زیارت خون خدا کنید امشب

اگر به جانب مقتل عبورتان افتاد
برای حضرت زهرا دعا کنید امشب

برای آنکه رود در کنار نعش پدر
رقیه را به بیابان رها کنید امشب

نماز وتر به جا آورید بنشسته
به دخت شیرخدا اقتدا کنید امشب

علم به دست بگردید دور آل‌ ا...
گره ز کار علمدار وا کنید امشب

اگر به مطبخ خولی عبورتان افتاد
زیارت سر از تن جدا کنید امشب

ستمگران! به پیمبر قسم عزادارند
به آل فاطمه کمتر جفا کنید امشب

الا تمام ملایک! به قتلگاه آیید
ز گریه شور قیامت به پا کنید امشب

به سوز سینه ی «میثم» چنان بریزید اشک
که حق خون خدا را ادا کنید امشب

غلامرضا سازگار

***********************


شام عاشوراست، یا شام غریبان حسین
عالم هستی شده سر در گریبان حسین

آفرینش از صدای واحسینا پر شده
گوئیا در قتلگه، زهراست، مهمان حسین

ماه! خاکسترنشین شو، آسمان، با من بسوز
کز تنورآید به گوشم صوت قرآن حسین

شعله آتش بر آید از دل آب فرات
خونْجگر دریاست، بر لب‌های عطشان حسین

مهر، از دریای خون بگذشته و کرده غروب
ماه، تابد از فلک بر جسم عریان حسین

نیزه‌ها شمشیرها کردند جسمش چاک‌چاک
اسب‌ها دیگر چه می‌خواهند از جان حسین

نیست آثاری دگر از بوسۀ خون خدا
جای سیلی مانده بر رخسار طفلان حسین

همسر خولی نگه کن بر روی خاک تنور
اشک غربت می‌چکد از چشم‌گریان حسین

باغبان وحی، کو؟ تا بنگرد یک نیمْروز
گشته پرپر، این‌همه گل از گلستان حسین

آتش از روز ولادت در درونش ریختند
«میثم» دلسوخته شد مرثیه‌خوان حسین

غلامرضا سازگار

***********************


اگر صبح قیامت را شبی است ، آن شب است امشب
طبیب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب

برادر جان یکی سر بر کن از خواب و تماشا کن
که زینب بی تو چون در ذکر یا رب یا رب است امشب

جهان پر انقلاب و من غریب ، این دشت پر وحشت
تو در خواب خوش و بیمار در تاب و تب است امشب

سرت مهمان خولی و تنت با ساربان همدم
مرا با هر دو اندر دل هزاران مطلب است امشب

صبا از من به زهرا( س) گو بیا ، شام غریبان بین
که گریان دیده ی دشمن به حال زینب است امشب

شاعر ؟؟؟؟؟

***********************


خیمه ها می سوزد و شمع شب تارم شده
در شب بیماریم آتش پرستارم شده

ما که خود از سوز دل آتش به جان افتاده ایم
از چه دیگر شعله ها یار دل زارم شده

پیش از این سقای ما بودی علمدار حسین
امشب اما جای او آتش علمدارم شده

ای فلک جان مرا هر چند می خواهی بسوز
مدتی هست از قضا دل سوختن کارم شده

جز غم امشب پیش ما یار وفاداری نماند
در شب تنهائیم تنها همین یارم شده

من که شب را تا سحر بی خواب و سوزانم چو شمع
از چه دیگر شعله ها شمع شب تارم شده

بس که اشک آیدبه چشمم خواب شب راراه نیست
دود آتش از چه ره در چشم خونبارم شده؟

جز دو چشمم هیچکس آبی بر این آتش نریخت
مردم چشمان من تنها وفا دارم شده

گر گلستان شد به ابراهیم آتش ها ولی
سوخت گلزار من و آتش پدیدارم شده

شعله های کربلا آتش به جانم زد حسان
آتشین از این جهت ابیات اشعارم شده

حسان

***********************


کی دیده در یم خون، آیات بی شماره؟
قرآنِ سوره سوره، اوراقِ پاره پاره؟

افتاده بر روی خاک یک ماه خون گرفته
خوابیده در کنارش هفتاد و دو ستاره

پاشیده اشک زهرا بر حنجر بریده
گه می کند زیارت، گه می کند نظاره

سر آفتاب مطبخ، تن لاله زاری از خون
کز زخم سینه دارد گل های بی شماره

از گوشِ گوشواری دو گوشواره بردند
دارد به گوش خونین خون جای گوشواره

یک کودک سه ساله خفته کنار گودال
ترسم که شمر آید، در قتلگه دوباره

درخیمه آب بردند، بهر رباب بردند
سینه شده پر از شیر، کو طفل شیر خواره

مادرعجب دلی داشت، ذکر علی علی داشت
آب فرات می زد بر حنجرش شراره

چون سینه ها نسوزند؟! چون اشک ها نریزند؟!
جایی که ناله خیزد از قلبِ سنگ خاره

یاس سفید و نیلی، طفل یتیم و سیلی
میثم در این مصیبت، خون گریه کن هماره

غلامرضا سازگار



موضوعات مرتبط: شب شام غریبان

برچسب‌ها: اشعار شب یازدهم محرم
[ 25 / 8 / 1391 ] [ ] [ مهدی وحیدی ]
[ ]
صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 62 صفحه بعد